کودک زاده نشده من..هرگز حتی فکر تشکیل شدن هم به سرت نزنه..

خیلی ضعف دارم و بی حالم. فشار عصبی باعث افت فشار واضحم میشه(از سری دردهای سایکوسوماتیکم)از دیروز که برای قایم کردن قضیه بابام و آوردنش توی مراسم با حسین و خانواده هامون بحث شد حالم همینه..
احساس سنگینی سر،دل بهم خوردگی،کسلی و ضعف..
ظهر ۴ تا ال دی خوردم.منتظرم چند ساعت دیگه بقیه رو بخورم.اوهوم..جلوگیری اورژانس..
تو این وضعیت داغون و گه فقط یه حاملگی ناخواسته رو کم دارم..هرچند سالهاست که حامله ام..یه جنین کریه و زشت از کینه و ناامیدی و عذاب وجدان و عصبانیت و عصبانیت دارم توی خودم.گاهی رشد میکنه و بزرگ میشه.گاهی دردم میگیره و چند قطره ای خونریزی میکنه..گاهی هم انقباض میسازه و باعث میشه بارها و بارها درون خودم زایمان کنم...
الان فقط یه بچه بیگناه معصوم کافیه که توی این نکبتی که هستم به دنیا بیاد..‌هه..فاک ال دیس شیت.. فاک فاک فاک..

وضعیت بوردرلاین...