سالگرد ازدواج

ساخت وبلاگ

یک سال گذشت.به همین زودی...

پارسال همین روز بود که محضر نشسته بودیم و خطبه رو عاقد میخوند.تمام مدت به این فکر میکردم که کارم درست هست یا نه..که باید فرار کنم یا نه...حضور بابام معذب ام کرده بود.یه پیرهن میدی پوشیده بودم با یه کت سفید روش.نیم بوت پام بود.ظاهرم پوشیده نبود و نگاه عاقد اذیتم میکرد. سفره توی محضر رو دوست نداشتم. نگران آینده و سرنوشتم.. به میم فکر کردم.به همه گزینه های دیگه..به حسین..به حسین به حسین...به خودم که اصلا آمادگی ازدواج داشتم یا نه ....خدا میدونه توی همون یه ساعت چند گیگ سوال و خاطره از ذهنم گذشت. و فقط یادمه صفحه قرآن رو نگاه میکردم و تمام مدت اشک میریختم.ترسیده بودم..خیلی زیاد.انقد که داداشم حین فیلم گرفتن چند لحظه وایساد و نگاهم کرد.اون هم نگرانم شده بود.سعی کردم خودم رو جمع و جور کنم به خاطر داداشم...
اون موقع حسین رو اونقدر دوست نداشتم.ازدواجم بیشتر از عاشقی یه ازدواج احتمالا منطقی بود .حالا داستان یه کم فرق رده انگار.الان دوستش دارم... هر روز هم انگار علاقه ام بهش بیشتر میشه . حالا میدونم که ما هر کدوم عالی نیستیم.اما نسبتا برای هم مناسبیم‌. یک سال گذشت خیلی کم پیش هم بودیم.نمیدونم سال های دیگه وضع چطوریه.. کجا هستیم اصلا هنوز با همیم یا نه...ولی خوب تا الان که راضیم!..خدارو شکر بابت همه چیز..

وضعیت بوردرلاین...
ما را در سایت وضعیت بوردرلاین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : borderlinesituationo بازدید : 57 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 6:46