حالم حال مینای"کنعان" است وقتی که گفت میخواهد صبح که از خواب بیدار میشود کسی نباشد که با او صحبت کند، از خانه که بیرون میرود؛ کسی نباشد که دلتنگش شود کسی منتظرش نباشد، کسی او را نخواهد.....
مینای کنعانم که دلم سفر میخواد...تنها و بدون گوشی و مقصد...آنقدر برم تا محو شوم...انقدر که نه کسی را بشناسم نه کسی مرا بشناسد...از نقطه صفر... شاید هم پایین تر ...از یاد همه برم و از یاد خودم هم...
برچسب : نویسنده : borderlinesituationo بازدید : 56