The way u die...

ساخت وبلاگ

اینترن داخلی که بودم بیماری در بخش داشتیم کلکسیونی از بیماریهای مزمن، از فشار خون و دیابت تا انسداد تنفسی مزمن و نارسایی کلیه و .. پکیج کاملی از سندرم متابولیک. آقایی حدودا هفتاد ساله که همیشه به خودش میرسید. از زندگی اش برایم تعریف میکرد. معمار بوده.جوانی اش تماما سفر و کار بود.زنش چند سال قبل فوت کرده بود و هربار که از او حرف میزد چشمانش خیس میشد. همه فرزندانش را راهی فرنگ کرده بود .حالا خودش مانده بود و پرستاری که آن را هم دک کرده بود! روز اول بستری حین ویزیت غیبش زده بود. رزیدنت در رستوران بیمارستان در حال چلو کباب خوردن پیدایش کرده بود‌.روز دوم بستری پیتزا سفارش داده بود. و تمام مدت بستری سیگارش را ترک نکرد. رادیو جیبی کوچک اش اهنگ هایی از بنان و مرضیه پخش میکرد. گاهی شادتر میشد و نشسته بر روی تخت اش میرقصید. جعبه ای چوبی داشت. گیاهانی را داخل کاغذ میپیچید و سیگاری میساخت و میکشید. روزهای اول همه با او دعوا میکردند و البته که همه را دایورت کرده بود! در یکی از کشیک هایم حوالی صبح که به روغن سوزی افتاده بود پرستار تماس گرفت. بالای سرش رفتم گفت؛ تمام عمر جوری که خواسته زندگی کرده .حالا که در بیمارستان اسیر هست اجازه بدهم جوری که میخواهد بمیرد.
خدا رحمت کند آقای کیشلوفسکی را. او هم فیلم آخرش را که ساخت اعلام بازنشستگی کرد. رفت گوشه ای. سیگار کشید و مشروب خورد و خوش گذراند تا دو سال بعد که مرد.
به عنوان یک پزشک به کیشلوفسکی بخش احترام گذاشتم! و در همان تاریکی با ویلچر و کپسول اکسیژنش به محوطه بیمارستان رفتیم. بردمش کنار حوض. ماسکش را نگه داشت و سیگارش را برایش لوله کردم و با حوصله تا طلوع آفتاب دودش کرد. تمام مدت فکر میکردم کسی هست بتواند بیش از این آدم خوداگاهی داشه باشد و جاودانگی را درونی کند؟ به بخش که برمی گشتیم تشکر کرد و گفت دعایت میکنم جوری که میخواهی زندگی کنی و جوری که میخواهی بمیری..بعدها پرستارش میگفت در منزل صدایم زده که فلانی من دارم میمیرم.خدا نگهدار! و مرده بود....
نمیدانم چرا این روزها از فکرم بیرون نمیرود.خودش و دعای وقت سحر اش.. امیدوارم حداقل قسمتی از دعایش قبول شود.دلچسب ترین بود...

وضعیت بوردرلاین...
ما را در سایت وضعیت بوردرلاین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : borderlinesituationo بازدید : 62 تاريخ : جمعه 5 ارديبهشت 1399 ساعت: 17:14